کد مطلب:129821 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:137

چگونگی انتقال اهل بیت به شام
طبری می نویسد: «عبیدالله بن زیاد فرمان داد زنان و كودكان حسین (ع) را تجهیز كردند و به گردن علی بن الحسین (ع) غل و زنجیر انداختند! سپس آنها را همراه مخفر بن ثعلبه ی


عائذی - عائذه ی قریش - و شمر بن ذی الجوشن گسیل داشت. آنان رفتند تا به یزید رسیدند؛ و علی بن الحسین (ع) در طول راه با كسی سخن نگفت.» [1] .

سید بن طاووس می نویسد: «یزید بن معاویه پس از دریافت نامه ی ابن زیاد و آگاهی بر مفادش، پاسخ او را نوشت و به او فرمان داد كه سر حسین (ع) و دیگر كسانی را كه با او كشته شده اند و نیز بار و بنه اش را نزد وی بفرستد. ابن زیاد مخفر بن ثعلبه ی عائذی را فراخواند و سرها، اسیران و زنان را به او سپرد. مخفر آنان را همانند اسیران كفار، در حالی كه مردم شهرهای میان راه آنان را تماشا می كردند، به حركت درآورد.» [2] .

همچنین سید بن طاووس در كتاب اقبال الاعمال می نویسد: در كتاب المصابیح به نقل از امام صادق (ع) آمده است: پدرم محمد بن علی (ع) به من گفت: من از پدرم علی بن الحسین درباره ی چگونگی حمل وی نزد یزید پرسیدم، فرمود: مرا بر شتری بی جهاز سوار كردند. سر حسین (ع) بالای پرچم بود و زنان در پشت سر من بر اشتر سوار بودند و مأموران با نیزه ما را در محاصره داشتند. اگر اشك در چشم كسی جاری می شد با نیزه بر سرش می كوبیدند. هنگامی كه وارد دمشق شدیم منادی ندا داد: اینان اسیران اهل بیت ملعون هستند!». [3] .

ابن صباغ مالكی می نویسد: «ابن زیاد بر دست و گردن او - امام سجاد (ع) - غل و زنجیر بست و آنان را به همان حالت بردند تا اینكه به شام رسیدند.» [4] .

سهل بن سعد، [5] از دیدار خود با كاروان حسینی در دمشق چنین می گوید: «... در


همین حال به سر می بردم كه دیدم پرچمها پشت سر هم می آیند. در آن میان یكی از سواران پرچمی به دست داشت كه نیزه اش بیرون بود و روی آن سری قرار داشت كه چهره اش از همه به رسول خدا شبیه تر بود. در همان حال دیدم كه زنان در پشت سرش بر شتران بی جهاز سوارند...» [6] .

چگونگی ورود باقیمانده ی كاروان حسین (ع) نزد یزید كاشف از وضعیت بسیار دشوار آنها در طول مسیر است. سید بن طاووس می گوید: «سپس بار و بنه و زنان و باقیمانده ی خانواده ی حسین (ع) را در حالی كه به ریسمان بسته شده بودند، نزد یزید آوردند. چون با آن حالت در مقابل یزید ایستادند، علی بن الحسین (ع) به یزید گفت:

ای یزید، تو را به خدا سوگند می دهم، چه گمان داری درباره ی رسول خدا (ص) اگر ما رابه این حال می دید؟» [7] .


در خطبه حضرت زینب (س) در مجلس یزید، چگونگی انتقال باقیمانده ی كاروان حسینی از كوفه به شام به طور كامل ترسیم شده است. آن حضرت در حالی كه یزید ستمگر را سرزنش می كرد، فرمود: «ای پسر آزاد شدگان، آیا این عادلانه است كه زن و فرزند و كنیزان خود را در پرده نگه داری و دختران رسول خدا (ص) را بدون پوشش مناسب حركت دهی؟ آیا این درست است كه چهره های آنان باز باشد، دشمنان آنان را از شهری به شهر دیگر ببرند، ساكنان منزلگاهها نظاره گر آنها باشند، دور و نزدیك و افراد پست و شریف به چهره هایشان بنگرند؟ نه مردی از مردانشان آنان را سرپرستی كند و نه پشتیبانی به همراه داشته باشند!...» [8] .


[1] تاريخ الطبري، ج 3، ص 338.

[2] اللهوف، ص 208.

[3] اقبال الاعمال، ج 3، ص 89، چاپ دفتر تبليغات اسلامي؛ و به نقل از آن بحارالانوار، ج 45، ص 154، باب 39، حديث شماره ي 2.

[4] الفصول المهمه، ص 193.

[5] ذهبي گويد: سهل بن سعد بن مالك بن خالد بن ثعلبه، امام فاضل كهن سال، بازمانده ي اصحاب رسول خدا (ص)، ابوالعباس خزرجي انصاري ساعدي. پدرش از صحابه اي بود كه در دوران رسول خدا (ص) درگذشت. وي آخرين كس از صحابه بود كه در مدينه درگذشت. او از صد ساله ها بود و شمار زيادي درگذشت وي را به سال 91 نوشته اند. صاحبان كتابهاي ششگانه از وي روايت كردند. (ر. ك. سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 422، شماره ي 72). مزي در تهذيب الكمال، ج 12، ص 189، گويد: «واقدي و ديگران گفته اند حجاج كه قصد داشت سهل بن سعد را خوار كند، در سال 74 در پي او فرستاد و گفت: چه چيز تو را از ياري اميرالمؤمنين، عثمان بازداشته است؟ گفت: من ياري كرده ام. گفت: دروغ مي گويي؛ و آنگاه فرمان داد كه بر گردنش مهر زدند!» نمازي گويد: «سهل بن سعد ساعدي از اصحاب رسول خدا (ص) و اميرمؤمنان (ع) بود. در هنگام وفات رسول خدا (ص) پانزده سال داشت و تا سال 88 يا 91 زيست. رواياتش در فضايل (ر. ك. بحارالانوار، ج 39، ص 12) و درباره ي نامهاي امامان دوازده گانه و فضايلشان و تصريح به امامت آنها مي باشد (ر. ك. بحارالانوار ج 36، ص 351). پسر وي به نام عباس، از فاطمه ي زهرا (س) نام ائمه (ع) را نقل كرده است (ر. ك. بحارالانوار، ج 36، ص 352). او از كساني است كه با استناد به حديث غدير به نفع علي (ع) گواهي داد (ر. ك. الغدير، ج 1، ص 45). وي با اهل بيت امام حسين (ع) در شام ديدار كرد و گريست و درخواست حضرت سكينه، دختر حسين (ع) را برآورده ساخت (ر. ك. بحارالانوار، ج 45، ص 127؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج 4، ص 178، شماره 6723).

[6] بحارالانوار، ج 45، ص 128، باب 39.

[7] اللهوف، ص 213، ابن اعثم كوفي در الفتوح، ج 5، ص 147، گويد: «مردم حرم رسول خدا (ص) را سوار بر شتران بي جهاز از كوفه به سرزمين شام بردند. از شهري به شهري و از منزلگاهي به منزلگاه ديگر، همان طور كه اسيران ترك و ديلم را مي بردند...» ابن سعد گويد: «فرستاده اي از سوي يزيد بن معاويه آمد و به عبيد الله فرمان داد كه بار و بنه و باقيمانده ي فرزندان، اهل بيت و زنان حسين (ع) را نزد او بفرستد. پس ابوخالد ذكوان، ده هزار درهم به آنان قرض داد تا خود را آماده ساختند! (ر. ك. ترجمة الامام الحسين (ع)، از بخش چاپ نشده ي طبقات ابن سعد، تحقيق سيد عبدالعزيز طباطبايي، ص 81). نگفته نماند كه پايان اين خبر شگفت انگيز و مهم است؛ و ابوخالد ذكوان كيست؟ در كتابهاي رجال چيزي نيامده است! آيا واقعا اهل بيت اين مبلغ را قرض كردند؟ در حالي كه در بند اسارت بودند چه نيازي به اين پول داشتند؟ آيا اين پول را به عبيدالله و دار و دسته اش قرض داد؟ و آيا مي توان تصور كرد كه اين ظالم حاكم بر عراق به چنين مبلغي نيازمند بود؟ شگفت از ابن سعد (در طبقات) اين است كه يك جاي ديگر نيز از وي نام مي برد. آنجا كه در همان صفحه مي گويد: «عبيدالله بن زياد فرمان داد همه ي باقيمانده ي اهل بيت را كه نزد وي آوردند در قصر به زندان اندازند. پس ذكوان بن ابوخالد گفت: اجازه بده من اين سرها را دفن كنم؛ و او اجازه داد. پس آنها را كفن كرد و در جبانه به خاك سپرد. سپس سوار شد و رفت و پيكرهايشان را كفن و دفن كرد!».

[8] اللهوف، ص 216.